محل تبلیغات شما
و در نهایت این سفر را آغاز کرد،تنهای تنها ،هم اویی که عهدی با من داشت .و من ماندم و درد تنهایی.
حسرت شنیدن کلامی دیگر زهری است که نم نمک جانم را می سوزاند.
امروز (جمعه ۴ مرداد۱۳۹۲) وقتی تو را به خاک می سپردم، حس کردم ، آن شوق بی حدّت را برای پر کشیدن.
ریحانه ام وقتی که همه رفتند، من مانده بودم و خانه ی پر ازگل های رنگارنگت و یه دنیا حرف بی کلام و اشک های جاری شده در سکوت ،
.باران سیل آسا نشانه ای بود از بی تابی ات برای رسیدن به نور و دانستم که دیگر جای درنگ نیست، باید رفت و تو نیز راه خود را می روی
سفرت بی خطر ، روحت در امن و آسایش.آرام بگیر در ماوای جاودانیت.به پروردگار مهربان می سپارمت عزیزترینم
درد دارد گفتن این واژه خداحافظ دوست نازنینم
آیناز _ ن

سرگیجه های زندگی!

بازگشت تنبلانه ی من!!

چطور انسان برون‌گرایی باشیم؟

بی ,، ,ای ,سپارمت ,امن ,های ,را می ,می سپارمت ,و دانستم ,دانستم که ,نور و

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها