گاهی فکر میکنم با من بازی می کنی !!!این را که نامش اختیار نهادی ، جبارانه بر زندگی ام میتازد.من در سایه ی جبر توام خدا نگو که مختارم
.
بیا و اختیار از من بگیر تا به سرسپرده گی جبروتت تن در دهم
دلتنگ مهربانیت هستم از همان مهربانی هایی که با اخم ابروانت و لبخند لبانت در هم آمیخته .
درست مثل وقتی که می خواهی بخوانمت ولی تظاهر کنی که نمیشنوی مرا .در حالی که از هر آنچه درین جهان است شنواتری
آیناز- ن
درباره این سایت